راست راستکی داریم به آخرسال نزدیک میشیم...من امسال اصلا حس خونه
تکونی ندارم...نمیدونم چرا اصلا حوصله م نمیکشه...منتظرم اسفندماه بیاد فرشامو بدم قالیشویی...مبلامم خودم لکه گیری میکنم...پرده ها رو هم که میندازم تو ماشین...دو سه تا پتو دارم محسن میگم بشورهدیگه فقط گردگیری دارم...تا پری روز فکر میکردم خیلی کار دارم....دیروز کشوهای لباسامون رو مرتب کردم...یه چندتا لباس و خرت و پرت و اسباب بازی های شکسته دردونه رو ریختم دور...یه کم به کمد دیواری ها سر و سامون دادم...خلاصه استارتش رو زدم...واسه شام کوکو سیب زمینی درست کردم محسن که از سرکار اومد دیدم سوسیس گرفته...ما چندساله دیگه سوسیس و کالباس نمیخوریم...محسن جدیدا باز میخوره دیروزم با همکاراش باهم پول گذاشته بودن که محسن بخره بیاره خونه بندری درست کنه امروز ببره اداره که صبحونه بخورن...دیگه محسن مشغول درست کردن بندری شد...منم آهنگ شاد شمالی گذاشته بودم محسن مسخره بازی درمیاورد میرقصید ما میخندیدیم...دردونه هم که عاشق سوسیسه از کنار باباش جم نمیخورد و از سوسیس هی ناخنک میزد...در آخر منم هوسم شد و دوپر خوردم هرچند حس میکردم گوشت گربه زیر دندونمهبعد شام محسن رفت حموم...بعدش من دردونه رو حموم کردم و آوردم بیرون لباس تنش کردم موهاشو خشک کردم و خودم رفتم حموم...چندتا لباس داشتم که با دست شستم و جابرنجی م رو...بعد خودم حموم کردم...من تو مصرف آب برگشت از دیار عشق...
ادامه مطلبما را در سایت برگشت از دیار عشق دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : mshtxxx بازدید : 257 تاريخ : چهارشنبه 25 بهمن 1396 ساعت: 10:28